دوشنبه

آزادی بیان !!!!!!

آزادی بیان یعنی آزادی اندیشه و عقیده، به مفهوم دیگر آزادی بیان ابزاری است جهت رساندن اندیشه و عقیده‌ای برای دیگران.در مقدمهٔ  اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر ظهور دنیایی که در آن افراد بشر در «بیان عقیده» آزاد و از ترس فارغ باشند به‌عنوان بالاترین آرمان بشری اعلام‌شده است، آزادی بیان معیاری اساسی برای هر نوع جامعهٔ چندصدایی و دموکراتیک است. نقض این آزادی همواره به نابودی سایر موازین حقوق بشرمنجر می‌شود.
در اکثر موارد، استعمال آن به نبود قانونی حکومتی که محدودیّت بیانی وضع کند، اشاره دارد. در اینجا «بیان» در مفهوم عام آن بکار رفته و شامل بیان‌های زبانی و غیر زبانی (مانند بیان تصویری یا اشاره‌ای)، نوشتاری و غیر نوشتاری می‌شود؛ البته فلاسفه در تعریف بیان دقّت می‌کنند تا  گفتارهایی مانند «سوگند دروغ در دادگاه» را - علی‌رغم اینکه زبانی هستند - از حیطهٔ بحث خارج کنند. مباحث آزادی بیان بجز «نبود قانون محدودکنندهٔ بیان» شامل موارد متفرّقهٔ دیگری هم می‌شود که به عنوان نمونه می‌توان از آزادی از فشارهای اجتماعی یا تهدیدهای اقتصادی (مانند تهدید از دست رفتن تجارت، یا شغل)، سیاست‌های ویرایشی یک ژورنال علمی، سیاست خرید کتاب یک کتابخانه، و واقعیت‌های موجود در مورد بازتاب دیدگاه‌های مختلف در وسایل ارتباط جمعی نام برد.
پذیرش مفهوم آزادی بیان در جوامع امروزی گسترده بوده چنانچه در اعلامیّه‌های حقوق بشر و قانون‌های اساسی گنجانده شده‌است (به عنوان مثال متمّم اوّل قانون اساسی ایالات متّحدهٔ آمریکا). تلقّی شدن آن به عنوان یکی از «حقوق بشر» به آن جایگاه ویژهٔ اخلاقی و سیاسی داده‌است. در کنار پذیرش عمومی مفهوم آزادی بیان، از طرف دیگر توافقی عمومی نیز وجود دارد که باید برای آزادی بیان حد و مرز مشخّص کرد؛به عنوان مثال درایالات متّحدهٔ آمریکا محدودیّت‌های ذیل بر بیان وضع شده‌اند: سخنانی که به منافع اشخاص ضرر بزند (مانند تهمت، و افترا) یا سخنانی که به جامعه  بصورت کلی صدمه می‌زنند (مانند سخنان وقیح آمیز)، یا سخنانی که مخلّ نظم عمومی باشند (مثلاً سخنانی که باعث ایجاد وحشت عمومی شود)، یا سخنانی که بصورت مستقیم حکومت آمریکا را مورد تهدید قرار دهند (اگر چه موارد آن نادر بوده، ولی موارد استناد به قانون جهت خاموش کردن مخالفان دولت جهت تضمین امنیت ملّی وجود داشته‌است). اما بر خلاف برخی از کشورها قوانینی که به ساکت کردن ادیان سازمان یافته توجه دارند با متمّم اول قانون اساسی آمریکا در تضاد هستند.
یکی از مجادله‌آمیزترین و بحث برانگیزترین مسائل در جوامع لیبرال امروزی مشخّص کردن دقیق حدومرزهای آزادی بیان است. اکثر اختلاف نظرها در مورد محدودیت‌های آزادی بیان حول و حوش موضوعات زیر است: ۱) محدودهٔ بیان چیست؟ مثلاً آیا صحنه‌های شهوت آمیز یا آگهی‌های تبلیغاتی گونه‌ای از بیان هستند که دفاع آزادی بیانی را بتوان در مورد آن‌ها انجام داد. ۲۲) بیان ممکن است منجر به چه زیان‌هایی شود؟ نکتهٔ مهم این است که گاهی اوقات بیان نه تنها بیان یک سری جمله، بلکهانجام یک عمل نیز هست و آن عمل می‌تواند زیان‌آور باشد. مثلاً بدنام کردن یک نفر می‌تواند به او زیان برساند. گاهی اوقات اختلاف نظر در مورد اینکه آیا بیانی خاص زیان‌آور است یا نه وجود دارد (مثلاً مورد صحنه‌های شهوت‌آمیز)؛ یا اینکه اختلاف نظر در مورد اینکه آیا یک زیان نسبت داده شده واقعاً یک زیان است وجود دارد (مثلاً سخنرانی بر ضدّ یک حکومت که بسته به دیدگاه فرد می‌تواند واقعاً زیان آور باشد یا نباشد)؛ یا اینکه اگر فرض کنیم که زیان واقعی است، سؤال این است که زیان چقدر باید بزرگ باشد که محدودکردن بیان را توجیه کند؟ مثلاً آیا می‌توان سخنان توهین‌آمیز مذهبی را ممنوع کرد تا از آزار دیدن مذهبی‌ها جلوگیری کرد؟ پاسخ می‌تواند بستگی به این پیدا کند که آن سخنان توسط چه کسی بیان شده باشد، یا اینکه آن سخنان در یک بحث جدی مطرح شده باشد، یا بصورت مسخره آمیز جهت آزردن افراد مذهبی. بجز این موارد بحث‌برانگیز، سؤال دیگری که مطرح است این است که آیا ممکن است بدون اینکه حقّ شخصی را از آزادی بیانش انکار کنیم، یا سعی در تعریف مرزهای آن بکنیم، شرایط بگونه‌ای باشد که ساکت کردن او کاری صحیح باشد. یکی از مشکلات عملی موجود این است که قانون گزاران و قضات نیاز به تمایزات دقیق بین «بیان قابل قبول» و «بیان غیرقابل قبول» دارند، ولی از طرف دیگر استدلالات کلی فلسفی معمولاً توانایی رسم مرزهای مشخص را ندارند. علاوه بر این به دلیل ترس از قدرت سیاسی یا بدترکیب شدن قوانین، ممکن است جایز نباشد که ممنوعیت قانونی برای برخی بیان‌ها وضع کرد، ولی از نظر اخلاقی انتظار داشت که انسان‌ها آنها را نگویند (یعنی بیان آنها از نظر قانونی مشکلی نداشته باشد ولی کاری غیراخلاقی بحساب بیاید).
در این مقاله ابتدا به اصلی‌ترین استدلال‌های طرفداران آزادی بیان می‌پردازیم. مقصود اصلی‌ترین استدلال‌های طرفداران آزادی بیان این است که نشان دهند که (۱) آزادی بیان برای جستجوی حقیقت ضروری است (۲) آزادی بیان از اجزای اصلی دموکراسی است (۳) آزادی بیان رابطه حیاتی آن با کرامت انسانی داشته و نقش عمده‌ای در بهبود سطح زندگی بشر بازی می‌کند. فرای این سه استدلال، طرفداران آزادی بیان همچنین به خطرات کنترل دولت بر آنچه گفته و نوشته می‌شود اشاره می‌کنند. سپس به استدلال‌هایی که اکثریّت را به این سمت برده که آزادی بیان نامحدود مطلوب نیست می‌پردازیم.
مضمون این استدلال که «آزادی بیان» را به عنوان ابزاری برای جستجوی حقیقت معرّفی می‌کند بشرح روبرو است: پیشرفت دانش و آگاهی مستلزم این است که افراد آزادانه قادر باشند که نظرات و اطلاعات خود را ارایه، بحث و نقد کنند. در چنین فضایی امکان اینکه حقیقت کشف شود به حداکثر می‌رسد. اگرچه ممکن است که فکر کنیم که پس از کشف حقیقت می‌توان آزادی بیان را تعطیل کرد، اما جان استوارت‌میل معتقد بود که تجربه تاریخی مکرراً نشان داده که عقاید ما لغزش پذیر است. موارد تاریخی بسیاری وجود داشته که در کشف حقیقت خطا کرده‌ایم؛ به همین دلیل ممکن است در  فرونشاندن عقیده‌ای که امروز به غلط بودنش اعتقاد داریم، دچار اشتباه شده باشیم. به‌علاوه حتی اگر نظری که به آن رسیده‌ایم، واقعاً درست باشد، تنها زمانی می‌توانیم از حقیقتش اطمینان کسب کنیم که در مقابل چالش‌ها پایداری کند. بعلاوه زمانی که یک عقیده صحیح از چالش پذیری دور نگاه داشته شود، ممکن است به مرور زمان از یک «قانع شدن خالصانه» به یک «اعتقاد خشک و مرده» تبدیل شود.
اگرچه این استدلال یکی از قوی‌ترین دفاع‌ها از آزادی بیان است، اعتراضاتی نیز به آن وارد شده‌است: اوّل اینکه بیان را تا جایی ارزشمند می‌داند که حقیقت ارزشمند است. اگرچه حقیقت از گمراهی بهتر، و آگاهی از جهل بهتر است اما زمان‌هایی هم وجود دارد که حقیقت و آگاهی ممکن است با چیزهای خوب دیگری مانند امنیت اجتماعی یا آرامش خاطر افراد در تضاد باشد. بر این اساس برخی ارجح‌بودن مطلق و همیشگی حقیقت بر دیگر ارزش‌ها را مشکوک می‌دانند. اشکال دومی که به این استدلال وارد شده این است که فرض می‌کند که آزادی بیان همیشه باعث انتشار حقیقت و افزایش آگاهی می‌شود. برخی این فرض را بیش از حد خوشبینانه می‌یابند و معتقدند که عامهٔ مردم قدرت اینکه تعصب غیرمنطقی را از استدلال جدی، و حقیقت را از خطا تمایز دهند را ندارند. در پاسخ به این اعتراض، اینگونه استدلال شده که موضوع این نیست که همیشه آزادی بیان باعث کشف حقیقت می‌شود، بلکه اینکه در مقایسه با گزینه‌های موجود دیگر احتمال اینکه حقیقت از این طریق آشکار شود بیشتر است. اعتراض دیگری مطرح شده این است که برخی از بیان‌ها ربطی به کشف حقیقت ندارند. مثلاً نمی‌توان از هنر به عنوان ابزاری برای کشف حقیقت دفاع کرد. در پاسخ هم اینگونه استدلال شده که فواید دیگری در اینگونه از بیان‌ها وجود دارد (مانند خلاقیت) که می‌تواند جایگزین حقیقت در استدلال بیان شده شود.
این استدلال آزادی بیان را تنها راه برقراری حکومت مردم بر مردم (که ایدهٔ اصلی دموکراسی است) می‌داند. اگر قرار باشد که تصمیم‌گیری‌ها توسط اعضای یک جامعه انجام شود، لازم است که افراد جامعه نظرات خود را بیان کرده، به بحث و مناظره و رأی بگذارند. به علاوه دموکراتیک بودن حکومت مستلزم این است که مشارکت تک تک اعضای جامعه بسته به خواست و توانایی آنها، بطور عادلانه تضمین گردد. بعلاوه آزادی بحث بین مردم قابل محدود کردن نباشد، مگر با تصمیم خود مردم. اما از آنجایی که در شکل مدرن دموکراسی، مشارکت مردم در حکومت به شکل غیرمستقیم است، آزادی بیان باعث می‌شود که حاکمان از دیدگاه‌های مردم آگاهی یابند، و به علاوه جلوی سوءاستفادهٔ حاکمان از قدرت گرفته شود. ترس شهروندان از انتقاد آزادانه از دولت و سرکوب توسط دولت به عدم پاسخگویی دولت می‌انجامد.
فرض کنید که در جامعه‌ای اکثریّت بخواهد صدای اقلّیّت را خاموش کند. دموکراسی تنها زمانی می‌تواند مانع این کار شود که این خاموش کردن صدای اقلّیّت باعث شود که نقشی اساسی از آن‌ها در مشارکت در فرایند دموکراتیک زایل شود. به عنوان مثال فرض کنید که دانشمندی بخواهد نظریّهٔ علمی غالب را زیر سؤال ببرد؛ در این صورت استدلال کردن که انجام این کار لازمه‌ای برای مشارکت در فرایند دموکراتیک جامعه‌است، قانع‌کننده‌ترین روش استدلال نیست.
در این استدلال نقض آزادی بیان، بی‌احترامی به شخصیت انسان‌ها در نظر گرفته شده، و اجازه ندادن اینکه افراد دیدگاه‌های دیگران را بشنوند و به نتایجی که خود دوست دارند برسند در تضاد با جایگاه اخلاقی آن‌ها به عنوان انسان دانسته می‌شود. ارتباط آزاد یک شخص با افراد دیگر بخشی اصلی از رشد و تکامل او در نظر گرفته شده که باعث می‌شود که انسان‌ها قادر باشند خود زندگی خود را شکل داده و تصمیم‌های معناداری بگیرند.
بگفتهٔ فیلسوف دیوید وان میل اوّلین نکته‌ای که در هر بحث منطقی در مورد آزادی بیان باید به آن توجّه کرد این است که آزادی بیان باید محدود باشد.امروزه توافقی عمومی وجود دارد که باید برای آزادی بیان حد و مرز مشخّص کرد. تمامی جوامع بشری محدودیّت‌هایی را بر آزادی بیان وضع می‌کنند، و دلیل این امر این است که اعمال بیان همواره عملاً در رقابت با ارزش‌های دیگر قرار می‌گیرد.جان استوارت میل معتقد به وجود نزاعی دائمی بین تقاضاهای آزادی و تقاضاهای حکومت بود؛ و امّا آخری را بدون اولی نمی‌تواند وجود داشته باشد. بگفتهٔ میل «تمام چیزی که وجود را برای ما ارزشمند  می‌کند اعمال محدودیّت‌هایی بر رفتار دیگران است؛ بنابراین برخی قوانین رفتاری باید تحمیل بشود. این تحمیل در وجههٔ اول باید توسط قوانین انجام شود، و در مرحلهٔ بعد توسط نظرات در موارد گوناگون در جاهایی که اعمال قانون ممکن نباشد». به عقیدهٔ استانلی فیش، آزادی بیان ارزش مستقلی نیست، بلکه یک جایزهٔ سیاسی است؛ آزادی بیان ارزشش را از این بدست می‌آورد که به خوبی‌هایی مفروض منجر می‌شود.
در دفاع از آزادی بیان مطلق برخی اینگونه استدلال می‌کنند که محدودکردن آزادی بیان این خطر را دارد که در سطح شیبداری قرار می‌گیریم که باعث می‌شود به سمت سانسور کردن و ظلم لغزش کنیم. دیوید وان میل در پاسخ می‌گوید که هیچ گزینه دیگری وجود ندارد، و ما همواره الزاماً درروی سطح شیبدار هستیم، چه آن را دوست داشته باشیم و چه دوست نداشته باشیم. ممکن است که تصمیم بگیریم که چقدر روی این سطح شیب دار بالا یا پایین برویم ولی همواره روی سطح شیب دار خواهیم بود. بعلاوه استدلال سطح شیبدار را می‌توان بگونه‌ای دیگر بیان کرد که نتیجه دقیقاً معکوس بدهد: می‌توان اینگونه استدلال کرد که ما هیچگاه نباید جلوی دخالت حکومت را بگیریم زیرا زمانی که این کار را بکنیم در سطح شیبداری قرار می‌گیریم که به سمت آنارشیسم و بی نظمی، ووضع طبیعی متمایل می‌شویم.
امروزه آزادی بیان بصورت گسترده‌ای یکی از حقوق بشر تلقّی می‌شود؛ بدین معنی که انسان‌ها «بخاطر انسان بودنشان» حقّ آزادی بیان دارند. بصورت تاریخی مفهوم حقوق بشر ریشه در مفهوم  «حقوق طبیعی» دارد که خود تکامل‌یافتهٔ مفهوم «قوانین طبیعی» است. قوانین طبیعی مجموعه‌ای از اصول و قوانین رفتاری مناسب تصوّر می‌شدند که که وجودی ذاتی و طبیعی برای آنها فرض می‌شد و معمولاً مشروعیت خود را از آنکه توسط خدا، و نه انسان‌ها، وضع شده‌اند کسب می‌کردند. این مفهوم در شکل تکامل یافته اش به مفهوم «حقوق طبیعی» بدل می‌شود که حقوقی برای انسان‌ها به دلیل وجود قوانین طبیعی ایجاد می‌کند. مثلاً جان لاک معتقد بود که قوانین طبیعی خدا ایجاب می‌کند که هیچ‌کس به حیات، سلامتی، اموال و آزادی دیگران تجاوز نکند و بنابراین این «حق طبیعی» هر  انسانی است که کسی به حیات، اموال یا آزادی‌های او تجاوز نکند. در قرن نوزدهم میلادی ایده «حقوق طبیعی» مورد انتقادات زیادی قرار گرفت؛ خصوصاً به دلیل اینکه طرفداران حقوق طبیعی آنچنان راجع به این موضوعات بحث می‌کردند که انگار وجود این حقوق و مالکیت آنها توسط انسانها واقعیت مسلم است. جرمی بنتام که ایدهٔ «حقوق طبیعی» را مزخرف و بی اساس می‌دانست، معتقد بود که  تنها واقعیت تجربی، قوانینی است که در هر جامعه خاص حکومت‌ها وضع می‌کنند - طرفداران «حقوق طبیعی» تنها آرزو دارند که آن حقوق موجود باشند. امروزه فلاسفه استدلالات فراوانی در توجیه حقوق بشر (که شکل نوین و گسترش یافته مفهوم حقوق طبیعی است) فراهم کرده‌اند؛ تقریباً در هر فلسفه اخلاق می‌توان از شکلی از حقوق بشر دفاع کرد. بسته به فلسفه اتخاذ شده، مبنای  حقوق بشر می‌تواند احترامی که باید به انسان‌ها گذاشت، مالکیت او بر خودش، فواید ذاتی این حقوق و غیره قرار داد. وسعت استدلال‌های موجود این فایده را دارد که طیف‌های فکری مختلف را در مفهوم کلی حقوق بشر در کنار هم جمع می‌کند. اما تعدد استدلال‌ها مشکل زا نیز هست. نظریات و فلسفه‌های مختلف دسته‌بندی‌های مختلفی از مفاد حقوق بشر ارائه می‌کنند. به عنوان مثال، مشخص کردن حدود آزادی بیان (به عنوان یکی از حقوق بشر) مناقشه برانگیز است. از طرف دیگر با وجود استدلال‌های فراوان مدافع حقوق بشر، و پذیرش گسترده آن، فلاسفه‌ای هستند که مفهوم حقوق بشر را از اساس رد می‌کنند؛ به عنوان مثال السدیر مک‌اینتایر در شیوه استدلالی ای که یادآور شیوه جرمی بنتام است، اعتقاد به وجود «حقوقی که انسان‌ها بخاطر انسان بودنشان دارند»، را همانند اعتقاد به جادوگری و اسب شاخ دار می‌داند.
محدودیت‌های آزادی بیان در دیدگاه مراجع شیعه
مراجع شیعه آزادی بیان را شامل مواردی که به باور آنان جسارت به مقدسات اسلام تلقی می‌شود، نمی‌دانند و برای کسانی که به مقدسات اسلام توهین کنند، حکم قتل صادر می‌کنند. به عنوان نمونه‌هایی از این دست می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
  • روح‌الله خمینی، رهبر جمهوری اسلامی ایران در ۱۴ فوریه ۱۹۸۹ حکم کشتن سلمان رشدی را صادر کرد و این فتوا تا به امروز بر قوّت خود باقی است. رهبر فعلی ایران، سید علی خامنه‌ای نیز در سال ۱۳۸۳ خورشیدی، حکم خمینی را غیرقابل تغییر خواند.
  • آیت الله صدر (پدر امام موسی صدر) فتوای مهدورالدم بودن احمد کسروی را صادر کرد که در نهایت توسط گروه فدائیان اسلام به طرز فجیعی اجرا شد.
  • محمد فاضل لنکرانی با صدور فتوایی در مورد رافق تقی نوشت: قتل او بر هر کسی که به او دسترسی داشته باشد لازم است و مسئول روزنامه‌ای که مطالب او را چاپ کرده نیز همین حکم را دارد.در پی این حکم رافق تقی به قتل رسید.
  • به دنبال راه‌اندازی صفحه طنز مجازی دربارهٔ امام دهم شیعیان علی النقی، صافی گلپایگانی از مراجع تقلید شیعیان با صدور فتوایی، جسارت کنندگان به امام دهم را «مرتد» خواند.
  • مسلم ملکوتی از مراجع تقلید شیعه با صدور فتوایی قتل شاهین نجفی را واجب اعلام کرد. ملکوتی اعلام کرد: «همان‌طور که قتل سابّ نبی (ص) واجب است، قتل توهین کننده به هر یک از حضرات معصومین و اهل بیت به هر نحو از انحاء توهین بر شنونده مسلمان واجب است.»

جمعه

سید علی خامنه ای رهبر یا آمر؟؟؟؟


سید علی حسینی خامنه (زادهٔ ۲۹ فروردین ۱۳۱۸، مشهد) معروف به آیت الله سید علی خامنه‌ای، روحانی مسلمان، مجتهد، مرجع تقلید شیعی و امام جمعهٔ تهران و دومین رهبر ایران است. طبق نظریه ولایت فقیه از وی بعنوان «مقام عظمای ولایت»، «ولی امر مسلمین جهان» و «رهبر معظم انقلاب» یاد می‌شود. وی طبق اصول ۱۰۷ و ۱۱۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، عالی‌ترین مقام کشور و فرمانده کل نیروهای مسلح محسوب می‌شود. او رئیس بنیاد دائرةالمعارف اسلامی نیز هست.
خامنه‌ای از ۴ سالگی در مکتب خانه شروع به تحصیل کرد. سپس به مدرسهٔ ابتدایی رفت و بعد از پایان تحصیلات ابتدایی وارد حوزهٔ علمیه شد. تحصیلات کلاسیک را نیز تا سال دوم متوسطه ادامه داد. او تحصیلات حوزوی خود را در حوزه‌های علمیهٔ مشهد، نجف و قم فرا گرفت. حدود ۱۸ سال داشت که از سید محمدهادی میلانی اجازه روایت را کسب کرده بود.
خامنه‌ای در نوجوانی با سید مجتبی نواب صفوی طلبه و بنیان‌گذار و رهبر جمعیت فدائیان اسلام آشنا شد. به گفتهٔ خودش اولین جرقه‌های انگیزش انقلابی اسلامی توسط نواب صفوی در وی به وجود آمد. نخستین دیدار وی با روح‌الله خمینی در سال ۱۳۳۶ش صورت گرفت.آشنایی و دیدار با  روح‌الله خمینی، باعث تقویت روحیهٔ انقلابی سیدعلی خامنه‌ای شد. او در سایه نهضت خمینی، به فعالیت‌های ضد حکومت پهلوی ادامه داد و در جریان این مبارزات، شش بار توسط حکومت پهلوی بازداشت شد. در سال ۱۳۵۶ ژاندارمری، او را به مدت سه سال به ایرانشهر تبعید کرد که با اوج‌گیری اعتراضات مردمی در سال ۱۳۵۷ این حکم بی اثر شده و وی به تهران بازگشت.
پس از پیروزی انقلاب ایران در بهمن ۱۳۵۷، سید علی خامنه‌ای عضوی از شورای انقلاب، امام جمعه تهران، و معاون وزیر دفاع شد. پس از آن، یک دوره نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی و دو دوره رئیس جمهور ایران شد. بعد از مرگ روح‌الله خمینی در سال ۱۳۶۸۸ مجلس خبرگان او را به عنوان دومین رهبر ایران انتخاب کرد. او از سال ۱۳۷۳ به عنوان یکی از مراجع تقلید شیعیان مورد قبول جامعه مدرسین حوزه علمیه قم اعلام شدهاما برخلاف عرف، تا کنون به جای انتشار توضیح المسائل، تنها به انتشار استفتائات اکتفا کرده‌است.
مجلهٔ فوربس خامنه‌ای را هجدهمین رتبه در فهرست قدرتمندترین افراد جهان در سال ۲۰۱۵ ارزیابی کرد.اکبر گنجی در مجلهٔ فارن افرز می‌نویسد  که خامنه‌ای از زمان رهبر شدنش تاکنون، از راه‌های متفاوتی برای افزایش نفوذش در بخش‌های مختلف نظام ایران پس از انقلاب استفاده کرده‌است.
جد بزرگ وی سید محمد حسینی تفرشی از سلسله سادات افطسی است. شجره وی به سلطان سید احمد می‌رسد که با پنج واسطه از اخلاف امام سجاد پیشوای چهارم شیعیان است.عموی وی سید محمد خامنه‌ای از طرفداران جنبش مشروطه در ایران بوده‌است.
پدر سید علی خامنه‌ای، سید جواد و پدربزرگ پدریش سید حسین خامنه‌ای از روحانیان آذری مقیم نجف بودند و نیایش اهل تفرش که به آذربایجانهجرت کرده‌بود.سید حسین خامنه در شمار فقها و مدرسان برجسته حوزه علمیه نجف به شمار می‌آمده‌است. سید حسین همچنین از مدرسان مدرسه علمیه طالبیه تبریز بوده‌است و امامت مسجد جامع آن شهر را نیز به عهده داشته‌است.پدر وی سید جواد خامنه‌ای زاده نجف است. وی در کودکی از نجف به تبریز آمده‌است. پس از به پایان رساندن دروس مقدماتی حوزه، راهی مشهد می‌شود وی پس از هجرت علمی به نجف، در بازگشت به ایران در مشهد اقامت می‌گزیند و در کنار تدریس، به عنوان امام جماعت مسجد صدیقی‌های بازار مشهد فعالیت می‌کند. وی امام جماعت مسجد گوهر شاد نیز بود.
مادرش خدیجه میردامادیکه متولد سال ۱۲۹۱ بود در سال ۱۳۶۸، تنها دو ماه بعد از شروع رهبری او درگذشت. وی دربارهٔ مادرش چنین گفته‌است: «مادرم خانمی بود بسیار فهمیده، باسواد، کتابخوان، دارای ذوق شعری و هنری، حافظشناس –البته نه به معنای علمی، بلکه به معنای مأنوس بودن با دیوان حافظ–، با قرآن کاملاً آشنا بود». او دختر هاشم میردامادی بود که اصالتاً اصفهانی و مقیم مشهد بود. سید هاشم نجفی  میردامادی از مفسدان قرآن و امام جماعت مسجد گوهر شاد بوده‌است که در زمان رضاخان به علت اعتراض به کشتار ناجوانمردانه مردم به سمنان تبعید می‌شود.به گفته دائرةالمعارف اسلامی سلسله نسب آیت‌الله سید علی خامنه‌ای از سوی مادر به امام جعفر صادق پیشوای ششم شیعیان می‌رسد. بنابر گفته برخی منابع، پدر بزرگ مادری رهبر ایران، زاده و بزرگ‌شدهٔ نجف و دانش‌آموختهٔ حوزهٔ علمیهٔ نجف و نیز از سادات میردامادی اصفهانی و مشخصاً نجف‌آبادی بود. او حدوداً در ۴۰۰ سالگی به ایران مهاجرت کرد و در مشهد به تبلیغات مذهبی و تحصیل و تدریس و نوشتن کتاب‌های اسلامی مشغول بود. او در زمان کشف حجاب در حکومت رضاشاه در مسجد گوهرشاد مشهد مبارزاتی کرد و پس از مخالفت با این طرح به سمنان تبعید شد و در مسجد جامع گوهرشاد سالیان بسیار امام جماعت بود و تفسیر قرآن می‌کرد و کتاب تفسیر قرآن خلاصةالبیان را نوشت.شوهر عمه‌اش شیخ محمد خیابانی بود.
سید جواد خامنه‌ای از ازدواج اولش سه دختر به نام‌های علویه، بتول و فاطمه داشت که همگی فوت کرده‌اند. پس از درگذشت همسر اولش با خدیجه میردامادی، ازدواج کرد که از این ازدواج دارای ۴ پسر (سید محمد، سید علی، سید هادی و سید حسن) و یک دختر (بدری، همسر شیخ علی تهرانی) شد.
سید محمد برادر بزرگتر خامنه‌ای، عضو مجلس خبرگان قانون اساسی بوده و در حال حاضر ریاست بنیاد حکمت اسلامی صدرا را بر عهده دارد. برادر کوچکترش سیدهادی نیز روحانی و فعال سیاسی عضو مجمع روحانیون مبارز است، که در سال ۱۳۷۹ روزنامهٔ حیات نو را منتشر کرد که بعداً به دستوردادگاه ویژهٔ روحانیت توقیف شد. خواهر تنی او بدری همسر شیخ علی تهرانی است. علی تهرانی روحانی فعّال در دوران انقلاب بود که بهمجاهدین خلق گرایید و به عراق پناهنده گشت. او در سال ۱۳۷۴ به همراه خانواده‌اش به ایران بازگشت.کوچکترین برادر او، سید حسن، مسئول هیئت‌های رسیدگی به تخلفات اداری وزارت نفت و نمایندهٔ وزیر نفت در این هیئت،و عضو شورای پروانه نمایش است.
سید علی خامنه‌ای متأهل و دارای ۶ فرزند است. همسر وی منصوره خجسته باقرزاده نام دارد. نام دخترانش بشری و هدی، و پسرانش مصطفی ،مجتبی، مسعود (محسن) و میثم است.بشری همسر محمدجواد گلپایگانی فرزند محمدی گلپایگانی رئیس دفتر رهبری است. هدی، همسر مصباح‌الهدی باقری کنی فرزند محمدباقر باقری کنی است. مجتبی با دختر غلامعلی حداد عادل ازدواج کرده‌است.مصطفی با دخترعزیزالله خوشوقت ازدواج کرده‌است و مسعود نیز با فرزند محسن خرازی و خواهر صادق خرازی.میثم داماد محمود لولاچیان از بازاریان مذهبی تهران است.