دوشنبه

فروغ فرخزاد

فروغ فرخزاد نمونه ی کامل یک زن خسته از زنجیر اسارتهای زنانه است . شاید به همین دلیل است که اشعارش اینگونه بر دل می نشینند . روان انسان به طور نا خود آگاه به سوی آزادی میل دارد و فروغ این قدرت را دارد که خواسته اش را بر زبان آورد . او فریاد آزادی خواهی است . ولی نوع آزادی او با آزادی های پوشالی و دروغین مردمان کوته اندیش متفاوت است .  آزادی فروغ به بی حیایی و بی شرمی یک زن تعبیر می شود ولی این نوع نگاه ، تنها نگاهی خصمانه است . آزادی فروغ حالتی اساتیری و قدرتمندانه دارد . گویی روح فروغ در عین تجدد به حالت زنانگی نخستین خود بازگشته و قدرت را دست گرفته است . آزادی خواهی او جنبه ی انقلابی ندارد او آزادی روانی و فرهنگی می خواهد . شاید به همین دلیل است که شعر ( مرز پرگهر ) میهن دوستی را تمسخر می گیرد .
  در جای جای ، اشعار فروغ و حتی فیلمهای او این نوع آزادی خواهی وجود دارد . او خسته است ، چرا که زندانی بودن زن و حتی مرد را در جوامع سنتی مانند جوامع ایرانی که ریشه در فرهنگ دارد حس می کند .
شاید نوع زندگی و شکست در ازدواج و حتی عشق فروغ را به ورطه ی آزادی خواهی کشیده باشد . ولی نگاه فروغ به این وقایع سطحی و مانند زنان عامی نیست . او می داند که زنجیرهایی که به دور او کشیده شده به علت فقر فرهنگی و تاریکی اندیشه هاست .
به لب هایم مزن قفل خموشی
که در دل قصه ای ناگفته دارم
ز پایم باز کن بند گران را
کزین سودا دلی آشفته دارم
منم آن مرغ ، آن مرغی که دیریست
به سر اندیشه ی پرواز دارم
سرودم ناله شد در سینه ی تنگ
به حسرتها سر آمد روزگارم
به لب هایم مزن قفل خموشی
که من باید بگویم راز خود را
به گوش مردم عالم رسانم
طنین آتشین آواز خود را
  فروغ با شعرش احساس آزادی می کند . چیزی که از آن به عنوان بی شرمی یاد می شود تنها عدم ریاکاری اوست . او نمی تواند نقاب شرم و حیای دروغین بر چهره بزند و خود را مانند قدیسه ها جلوه دهد . به همین دلیل از گفتن احساسات خویش نمی هراسد . حتی اگر این احساسات مانند شعر (خلوتگه ) باعث رانده شدن از خانواده  شود .
اینجا ستاره ها همه خاموشند
اینجا ، فرشته ها ، همه گریانند
اینجا شکوفه های گل مریم
بی قدرتر از خار بیابانند
اینجا نشسته بر سر هر راهی
دیو دروغ و ننگ و ریاکاری
در آسمان تیره نمی بینم
نوری ز صبح روشن بیداری
بگذار تا دوباره شود لبریز
چشمان من ز دانه ی شبنم ها
رفتم ز خود که پرده بر اندازم
از چهر پاک حضرت مریم ها
بگسسته ام ، ز ساحل خوشنامی
در سینه ام ستاره ی طوفان است
پروازگاه شعله ی خشم من
دردا ، فضای تیره ی زندانست
با این گروه زاهد ظاهر ساز
دانم که جدال نه آسانست
شهر من و تو ، طفلک شیرینم
دیریست کاشیانه ی شیطان است
  کاوه گلستان فرزند ابراهیم گلستان در مورد او می گوید : با ماشین روبازش به دنبال من که کودک بودم می آمد و مرا به گردش می برد و در کنار او حسی عجیب داشتم . از او آزادی  و وحشی گری در فضا منتشر می شد . او وحشیانه آزاد بود .
  در سراسر اشعارش عشقی عجیب ستوده شده . عشقی آمیخته با آزادی . عشقی که لوس و بی اساس نیست .
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست

گر به سویت این چنین دویده ام
به عشق عاشقم نه بر وصال تو
به ظلمت شبان بی فروغ من
خیال عشق خوشتر از خیال تو
   فروغ صدا است . همانطور خودش گفته صدایی که باقی می ماند . صدایی که از آن نام می برد همان فریاد آزادی است . همان فریادی که قرن ها از پس زندانهای اندیشه ای و فرهنگی برخاسته و با اتهام و تهمت خفه شده است . همان تهمتهایی که ریشه اش در کج فهمی است .


فاتح شدم
خود را به ثبت رساندم
خود را به نامی در یک شناسنامه مزین کردم
و هستیم به یک شماره مشخص شد
پس زنده باد 678 صادره از بخش 5 ساکن تهران
دیگر خیالم از همه سو راحت است
آغوش مهربان مام وطن
پستانک سوابق پر افتخار تاریخی
لالایی تمدن و فرهنگ
و جق و جق جقجقه قانون ...
آه
دیگر خیالم از همه سو راحتست
از فرط شادمانی
رفتم کنار پنجره با اشتیاق ششصد و هفتاد و هشت بار هوا را که از اغبار پهن
و بوی خاکروبه و ادرار ‚ منقبض شده بود
درون سینه فرو دادم
و زیر ششصد و هفتاد و هشت قبض بدهکاری
و روی ششصد و هفتاد و هشت تقاضای کار نوشتم : فروغ فرخزاد
در سرزمین شعر و گل و بلبل
موهبتیست زیستن ‚ آن هم
وقتی که واقعیت موجود بودن تو پس از سالهای سال پذیرفته میشود
جایی که من با اولین نگاه رسمیم از لای پرده ششصد و هفتاد و هشت شاعر را می بینم
که حقه باز ها همه در هیات غریب گدایان
در لای خاکروبه به دنبال وزن و قافیه می گردند
و از صدای اولین قدم رسمیم
یکباره از میان لجنزارهای تیره ششصد و هفتاد و هشت بلبل مرموز
که از سر تفنن خود را به شکل ششصد و هفتاد و هشت کلاغ سیاه پیر در آورده اند
با تنبلی به سوی حاشیه روز می پرند
و اولین نفس زدن رسمیم
آغشته می شود به بوی ششصد و هفتاد و هشت شاخه گل سرخ
محصول کارخانجات عظیم پلاسکو
موهبتیست زیستن آری
در زادگاه شیخ ابودلقک کمانچه کش فوری
و شیخ ‚ ای دل ‚ ای دل تنبک تبار تنبوری
شهر ستارگان گران ‚ و زن ساق و باسن و پستان و پشت جلد و هنر
گهواره مولفان فلسفه ی ای بابا به من چه ولش کن
مهد مسابقات المپیک هوش - وای
جایی که دست به هر دستگاه نقلی تصویر و صوت میزنی از آن
بوق نبوغ نابغه ای تازه سال می اید
و برگزیدگان فکری ملت
وقتی که در کلاس اکابر حضور می یابند
هر یک به روی سینه ششصد و هفتاد و هشت کباب پز برقی و
 بر دو دست ششصد و هفتاد و هشت ساعت ناوزر ردیف کرده و میدانند
که ناتوانی از خواص تهی کیسه بودنست نه نادانی
فاتح شدم بله فاتح شدم
کنون به شادمانی این فتح
در پای اینه با افتخار ششصد و هفتاد و هشت شمع نسیه می افروزم
و می پرم به روی طاقچه تا با اجازه چند کلامی
در باره فوائد قانونی حیات به عرض حضورتان برسانم
و اولین کلنگ ساختمان رفیع زندگیم را
همراه با طنین کف زدنی پر شور
بر فرق فرق خویش بکوبم
من زنده ام بله مانند زنده رود که یک روز زنده بود
و از تمام آن چه که در انحصار مردم زنده ست بهره خواهم برد
من می توانم از فردا
در کوچه های شهر که سرشار از مواهب ملیست
 و در میان سایه های سبکبار تیرهای تلگراف
گردش کنان قدم بردارم
و با غرور ششصد و هفتاد و هشت بار به دیوار مستراح های عمومی بنویسم
“خط نوشتم که خر کند خنده”
من می توانم از فردا
همچون وطن پرست غیوری
سهمی از ایده آل عظیمی که اجتماع
هر چارشنبه بعد از ظهر ‚ آن را
با اشتیاق و دلهره دنبال میکند
در قلب و مغز خویش داشته باشم
سهمی از آن هزار هوس پرور هزار ریالی
که می توان به مصرف یخچال و مبل و پرده رساندش
یا آنکه در ازای ششصد و هفتاد و هشت رای طبیعی
آن را شبی به ششصد و هفتاد و هشت مرد وطن بخشید
من می توانم از فردا
در پستوی مغازه خاچیک
بعد از فرو کشیدن چندین نفس ز چند گرم جنس دست اول خالص
و صرف چند بادیه پپسی کولای ناخالص
و پخش چند یا حق و یا هو و وغ وغ و هو هو
رسما به مجمع فضلای فکور و فضله های فاضل روشنفکر
و پیران مکتب داخ داخ تاراخ تاراخ بپیوندم
و طرح اولین رمان بزرگم را
که در حوالی سنه یکهزار و ششصد و هفتاد و هشت شمسی تبریزی
رسما به زیر دستگاه تهیدست چاپ خواهد رفت
بر هر دو پشت ششصد و هفتاد و هشت پاکت
اشنوی اصل ویژه بریزم
من می توانم از فردا
با اعتماد کامل
 خود رابرای ششصد و هفتاد و هشت دوره به یک دستگاه مسند مخمل پوش
در مجلس تجمع و تامین آتیه
یا مجلس سپاس و ثنا میهمان کنم
زیرا که من تمام مندرجات مجله هنر و دانش و تملق و کرنش را می خوانم
و شیوه درست نوشتن را می دانم
من در میان توده سازنده ای قدم به عرصه هستی نهاده ام
که گرچه نان ندارد اما به جای آن میدان دید و باز و وسیعی دارد
که مرزهای فعلی جغرافیاییش
از جانب شمال به میدان پر طراوت و سبز تیر
و از جنوب به میدان باستانی اعدام
و در مناطق پر ازدحام به میدان توپخانه رسیده ست
و در پناه آسمان درخشان و امن امنیتش
 از صبح تا غروب ششصد و هفتاد و هشت قوی قوی هیکل گچی
به اتفاق ششصد و هفتاد و هشت فرشته
آن هم فرشته از خاک و گل سرشته
به تبلیغ طرح های سکون و سکوت مشغولند
فاتح شدم بله فاتح شدم
پس زنده باد 678 صادره از بخش 5 سکن تهران
که در پناه پشتکار و اراده
به آن چنان مقام رفیعی رسیده است که در چارچوب پنجره ای در
 ارتفاع ششصد و هفتاد و هشت متری سطح زمین قرار گرفته ست
و افتخار این را دارد که می تواند از همین دریچه نه از راه پلکان خود را
 دیوانه وار به دامان مهربان مام وطن سرنگون کند 

شنبه

سنگسار: شکنجه قرون وسطایی


سنگسار؟؟؟؟  آیا در دورانی که همه مسئولین در پی لذت خویش هستند ، صدور و اجرای چنین احکامی انسانی است ؟؟؟؟؟؟؟

محمود امیری مقدم سخنگوی سازمان حقوق بشر ایران دررابطه با این گزارش گفت : "این گزارش بر اساس اطلاعات از منابع معتبر حقوق بشر و نیز قوه قضائیه ایران تنظیم شده است. هدف ما از انتشار این گزارش نشان دادن گوشه ایی از حقایق مربوط به سنگسار در ایران است". وی افزود: "بر خلاف اظهارات مقامات حکومت ایران وبرخی از رسانه های بین المللی در مورد اینکه حکم سنگسار در ایران بندرت اجرا میشود، این گزارش نشان میدهد که مجازات سنگسارتوسط مقامات ایران در چهار سال گذشته هر سال اجرا گردیده است.

در این گزارش همچنین به علاوه بر خانم آشتیانی اسامی ۱۰ زن و ۳ مرد محکوم به مجازات سنگسار که هم اکنون در زندانهای ایران بسر میبرند، به چشم میخورد".
امیری مقدم در پایان افزود: " ما امیدواریم که توجه بین المللی که پرونده خانم آشتیانی دریافت کرده است ، همچنین تمامی کسانی که محکوم به سنگسار شده اند را در بر گیرد و تا حذف قانون سنگسار از قوانین کشور ادامه یابد".
سازمان حقوق بشرایران تاکید میکند که آمار ذکر شده در این گزارش به احتمال زیاد کمتر از تعداد واقعی است ، چرا که بسیاری از سنگسارها توسط مقامات ایران بطور مخفیانه انجام می شود و دلیل دیگر عدم دسترسی به اطلاعات در بسیاری از زندان های ایران است. تمامی موارد احکام اجرا شده سنگسار در این گزارش، بطور رسمی (۵ مورد) یا غیر رسمی (۲ مورد) توسط مقامات قضایی ایران مورد تائید قرار گرفته است.
احکام سنگساری که در چهار سال گذشته از اجرای آن اطلاع داریم:
دو مورد در اردیبهشت ۱۳۸۵:
- محبوبه محمدی که گفته می شود با تهدید و شکنجه اعتراف به زنا کرده بود، در اردیبهشت ۸۵ به همراه عباس حاجی زاده در گورستان مشهد سنگسار شد.
- عباس حاجی زاده در اردیبهشت ۸۵ در مشهد سنگسار شدند.
یک مورد در تیرماه ۱۳۸۶:
- جعفر کیانی که اجرای حکم سنگسارش بخاطرتوجه داخلی و بین المللی به دستور رئیس قوه قضائیه متقوف شده بود ، دو هفته بعد در تیر ماه ۱۳۸۶ با دستور قاضی محلی در روستای آخچه کند نزدیک تاکستان قزوین سنگسار شد. خبر اجرای حکم سنگسار آقای کیانی توسط سخنگوی قوه قضائیه تائید شد.
سه مورد در دیماه ۱۳۸۷:
- سه مرد در هفته اول دیماه ۱۳۸۷ در گورستان بهشت رضا در مشهد سنگسار شدند. یکی از آنها به نام محمود که تبعه افعانستان بود توانست خود را از گودال در حالیکه بشدت مجروح بود بیرون بکشد و حکم سنگسارش متوقف شد. دو نفر دیگر یکی به نام هوشنگ خداداده و دیگرینامعلوم، سنگسار شدند. خبر اجرای این احکام نیز چند هفته بعد توسط قوه قضائی ایران تائید شد.
یک مورد در اسفند ماه ۱۳۸۷:
- ولی آزاد، اهل پارس آباد مغان، به جرم زنای محصنه در تاریخ ۱۵ اسفند۱۳۸۷، در رشت به صورتی مخفی سنگسار شد. جنازه محکوم نیز تحویل خانواده او نشد. حکم سنگسار توسط قاضی حجت الاسلام کاشانی در شعبه ۱۱ دادگاه کیفری استان گیلان و قاضی جاویدنیا دادستان عمومی و انقلاب صادر و اجرا شد. اجرای حکم سنگسار ولی آزاد توسط سخنگوی وقت قوه قضائیه، علیرضا جمشیدی، بطور رسمی مورد تایید قرار گرفت
لیست برخی از افرادی که محکوم به سنگسار و در زندانهای ایران منتظر اجرای حکم هستند:
اسامی ۱۱ زندانی زن محکوم به سنگسار:
- سکینه محمدی آشتیانی (۴۳ ساله): در زندان تبریز بسر میبرد. مادر دو فرزند، فریده ۱۹ ساله و سجاد ۲۲ ساله. وکیل: محمد مصطفایی توضیح: یک باربه اتهام رابطه نا مشروع محکوم به ۹۹ ضربه شلاق شده و حکم در مورد وی اجرا شده است. وی به اتهام معاونت در قتل شوهر به ۱۰ سال حبس و به اتهام “زنای محصنه” محکوم به سنگسار شده است. فرزندان وی نامه ای خطاب به مردم جهان نوشته و خواستار نجات جان مادرشان شدند. به دلیل توجه گسترده بین المللی حکم سنگسار وی متوقف شد اما وی همچنان تحت خطر اعدام بسر میبرد.
- ایران اسکندری (۳۱ ساله): زندان اهواز. مادر یک پسر ۱۳ ساله. وی در تاریخ ۱۸ فروردین ۱۳۸۴ در دادگاه بدوی در خوزستان به پنج سال حبس تعزیری به دلیل معاونت در قتل شوهر و به اتهام زنای محصنه به سنگسار محکوم می شود. این حکم در دیوان عالی کشور در تاریخ ۱۹ فروردین ۸۵ عینا مورد تایید قرار گرفت.
- کبری بابائی: زندان تبریز – مادر یک دختر ۱۳ ساله است. همسر وی رحیم محمدی در سال ۱۳۸۸ به اتهام زنا در زندان تبریز به دار آویخته شد. وکیل: محمد مصطفایی
- آذر باقری (۱۹ ساله): زندان تبریز. در ۱۵ سالگی با شکایت همسر زندانی و به اتهام زنای محصنه به سنگسار محکوم شد.
- سریمه سجادی (۳۱ ساله): زندان ارومیه. مادر دو فرزند. در یک پرونده مشترک با بوعلی جانفشانی هر دو از سوی دادسرای عمومی شهر ارومیه به اتهام زنای محصنه به سنگسار محکوم شده بودند. حکم سنگسار هر دوی آنان در دی ماه ۱۳۸۸ در شعبه ۱۲ دادگاه تجدید نظر استان آذربایجان غربی تایید شد.
- فاطمه سن نامعلوم. در یکی از زندانهای تهران (باحتمال زیاد اوین). فاطمه در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۴ در شعبه ۷۱ دادگاه کیفری استان تهران محاکمه و به اتهام مباشرت در قتل عمدی و رابطه نامشروع به قصاص وسنگسار محکوم شد.
- مریم قربان زاده (۲۵ ساله): زندان تبریز.
- اشرف کلهری (۴۱ ساله) : زندان اوین. اجرای حکم سنگسار اشرف در سال ۱۳۸۵ به دستور رئیس قوه قضائیه وقت متوقف شد و ایشان هنوز در زندان اوین است.
- زنی به نام م. خ. – سن: نامعلوم. زندان وکیل اباد مشهد
- خیریه والانیا (۴۲ ساله): زندان اهواز. مادر چند فرزند. توضیح: دلیل محکومیت خیریه این است که چهار بار به زنا اعتراف کرده است. وی می گوید که قربانی خشونت خانگی بوده و با مردی که شوهرش را کشته رابطه داشته است، اما در قتل شوهرش دخالتی نداشته، اما به اتهام معاونت در قتل محکوم شده است. شعبه سوم دادگاه عمومی بهبهان در اردیبهشت ۱۳۸۱ خیریه را به اجرای حد رجم (سنگسار) به اتهام زنای محصنه صادر کرده است.
- زنی با نام فامیلی هاشمی نسب – سن: نامعلوم. زندان وکیل آباد مشهد
اسامی سه مرد محکوم به سنگسار:
- سید نقی احمدی – سن: نامعلوم. زندان ساری. نام وکیل: ابراهیم محمدزاده توضیح: در تاریخ ۲۱ خرداد ماه ۱۳۸۷ سه نفر از پنج نفر قضات شعبه دوم دادگاه کیفری استان مازندران حکم به محکومیت آقای سید نقی احمدی به سنگسار می دهند. در این پرونده آقای احمدی متهم به زنای محصنه با خانم پوران.ق بوده است. این حکم در شعبه ۳۳ دیوانعالی کشور ارسال می گردد و حکم تایید شده است.
- بوعلی جانفشانی (۳۳ ساله): زندان ارومیه –دارای یک فرزند. در یک پرونده مشترک با سریمه سجادی هر دو از سوی دادسرای عمومی شهر ارومیه به اتهام زنای محصنه به سنگسار محکوم شده بودند. حکم سنگسار هر دوی آنان در دی ماه ۱۳۸۸ در شعبه ۱۲ دادگاه تجدید نظر استان آذربایجان غربی تایید شد
- محمد علی نوید خمامی- نام پدر: صفر. زندان رشت. در خرداد ماه ۱۳۸۷ به سنگسار محکوم شد.